تقدیر من تو بودی

زندگیم با تو قشنگه ....

تقدیر من تو بودی

زندگیم با تو قشنگه ....

عید دیدنی

خداروشکر پر از حسای خوبم این روزا

این چند روز که مادرشوهراینا اومدن مشهد کلی خوش گذشت . مهمونی و گردش و ...

امروز صبح با همسر اومدیم شهرمون دیدن مامان بابا . دلم واسه شهرمون و خونمون یه ذره شده بود . با اینکه هنوز عقدم و مثلا با خانواده اما عملا خیلی کم رنگ خونمون رو میبینم .بیشتر مشهدم .  الانم با قبول شدن همسر توی دانشگاه و کار پاره وقتی که مشهد گرفته و دانشگاه خودم کمتر از قبل میتونم بیام و فکر کردن به همین باعث میشد دلم بگیره و بیشتر قدر بودن کنار مامان بابا و نفس کشیدن تو هوای خونه ی پدری رو بدونم .

ظهر به همسری گفتم وقتی میام اینجا دیگه دوس ندارم بیام مشهد ... دلم واسه خونمون تنگ میشه ...  گفت هروقت دوس داشتی بیا اینجا و هرچقدر دوس داشتی بمون

میدونم اگه ازدواج کنم شاید نتونم خونه زندگیمو ول کنم و بیام یک هفته بمونم پیش مامان بابام اما همین که همسرم میگه درکت میکنم و میفهمم که دل کندن برات سخته برام آرامبخشه

فردا شب از این دیار عشق برمیگردیم مشهد و باز کلبه ی عشق نقلی خودمون ....

نظرات 2 + ارسال نظر
پری شنبه 4 مهر 1394 ساعت 20:40 http://roznevesht12.persianblog.ir

خدا رو شکر فدات
درسته دوری خیلی سخته ولی باید تحمل کرد

چاره ای نیست دیگه

نیلوفرجون جمعه 3 مهر 1394 ساعت 17:51 http://talkhoshirin2020.blog.ir

آخی،دوری سخته،اماوقتی دیگه همه زندگیت اونجا باشه،یواش یواش عادت میکنی،زندگی مشترک خیلی شیرینه.

خدا کنه... خدا کنه سختم نباشه و بتونم ....

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.